عطش دنیاطلبی و هوای نفسانی، انسان را به فرعون می کند
( 767)روبه هستی داشت فرعون عنود |
|
لاجرم از کارگاهش کور بود |
( 768)لاجرم میخواست تبدیل قدر |
|
تا قضا را باز گرداند ز در |
( 769)خود قضا بر سبلت آن حیلهمند |
|
زیر لب میکرد هر دم ریشخند |
( 770)صد هزاران طفل کشت او بیگناه |
|
تا بگردد حکم و تقدیر اله |
( 771)تا که موسای نبی ناید برون |
|
کرد در گردن هزاران ظلم و خون |
( 772)آن همه خون کرد و موسی زاده شد |
|
وز برای قهر او آماده شد |
( 773)گر بدیدی کارگاه لایزال |
|
دست و پایش خشک گشتی زاحتیال |
( 774)اندرون خانهاش موسی معاف |
|
وز برون میکشت طفلان را گزاف |
( 775)همچو صاحبنفس کو تن پرورد |
|
بر دگر کس ظن حقدی میبرد |
( 776)کین عدو و آن حسود و دشمن است |
|
خود حسود و دشمن او آن تن است |
( 777)او چو فرعون و تنش موسای او |
|
او به بیرون میدود که کو عدو |
( 778)نفسش اندر خانهْ تن نازنین |
|
بر دگر کس دست میخاید به کین |
هستى: حیات مادی، استعاره از خویشتن بینى که مانع دیدن حق است.
عنود: یعنی سرکش ولجباز
کور بودن: استعاره از ندیدن قدرت حق تعالى.
قدر: تفضیل قضاء است.
قضا: حکم کلى پروردگار است بدان چه شایسته وجود یافتن است، و «قدر» تفصیل آن احکام است و به وجود آمدن آن به تدریج.
سِبلَت: سبیل.
لا یزال: دائم، همیشگى، که پیوسته ماند.
کارگاه لا یزال: عظمت پروردگار که نابود شدنى نیست.
اِحتیال: حیلت به کار بردن.
مُعاف: مصون.
حِقد: کینه.
دست خاییدن: کنایه از رشک بردن و حسد ورزیدن.
( 767) فرعون چون به هستى نظر داشت لذا چشمش کارگاه را نمىدید. ( 768) مىخواست قضا را تغییر دهد و حکم خدایى را باز گرداند. ( 769) ولى قضا زیر لب بر سبلت او مىخندید. ( 770) صد هزاران طفل بىگناه را کشت تا حکم و تقدیر خداوندى را باز گرداند. ( 771) و براى اینکه موسى پیدا نشود هزاران ظلم بر اطفال و زنان روا داشته و هزاران خون بگردن گرفت. ( 772) آن همه ظلم را کرد و على رغم او موسى متولد شد و براى مقهور ساختن او آماده کار گردید. ( 773) البته اگر کارگاه خداوند لا یزال را مىدید دست و پاى او از حیله و چاره جویى خشک مىگردید. ( 774) موسى در اندرون خانه او از هر گزندى مصون بود و او در خارج اطفال را همىکشت . ( 775) مثل صاحب نفس که تن خود را پرورش مىدهد و بدیگران حسد مىبرد . ( 776) و مىگوید دشمن من او است در صورتى که دشمن و حسود او همان تن است که ندانسته او را مىپروراند . ( 777) او مثل موسى و تنش فرعون او است و ببیرون متوجه شده دشمن را در خارج جستجو مىکند . ( 778) نفس را در خانه تن با ناز پرورش مىدهد و بکس دیگر با کینه نگریسته و از غضب دست خود را مىخاید .
در این ابیات مولانا به قصه موسی وفرعون اشاره می کند که مطابق روایاتِ مفسرانِ قرآن کریم،فرعون می دانست که پسری از بنی اسرائیل تاج وتخت او را بر باد خواهد داد ونوزادانِ پسرِ اسرائیلی را می کشت. اما موسی که مادرش اورا به دستور حضرت حق درسبدی نهاده وبر رودخانه رها کرده بود، به دست ندیمه های همسر فرعون از آب گرفته شد ودر پناه قدرت فرعون پرورش یافت وکسی ندانست که این کودک از بنی اسرائیل است.
مولانا میگوید: تبعیت از هوای نفسانی، انسان را به فرعون و فرعونک تبدیل میکند. بشنوید قصه موسی و فرعون را: فرعون ستیزهگر، عطش دنیاطلبی داشت؛ ناگزیر از گارگاه حق، کور و بیخبر بود. البته فرعون در اینجا کنایه از انسان حسگرایی است که همه هستی را محدود در چهار دیواری عالم ماده میداند و از ورای این محسوسات غافل است، این شخص عنود و لجباز و سرکش، به هستی حقیقی و آنچه در کارگاه عدم میگذرد، آگاهی نداشت و میخواست قضا و قدر الهی را دگرگون کند. برای این منظور صد هزاران طفل از بنیاسرائیل را کشت تا تاج و تخت خود را حفظ و به امیال نفسانی خود برسد. مولانا میگوید: اگر فرعون از کارگاه الهی آگاهی داشت، دست و پایش از کار میافتاد و نمیتوانست حیله و تدبیری کند.
مولانا حالت انسان هواپرست را در درون؛ به وضع فرعون تشبیه میکند و میگوید: مانند شخصی که اسیر نفس اماره است. به پرورش تن و پروار کردن جسم سرگرم است و گمان میکند که دیگران نسبت به او کینه و دشمنی دارند؛ درحالیکه حسود و دشمن حقیقی، خود اوست. چنین شخصی مانند فرعون است و جسم او نیز مانند موسی. «البته تشبیه موسی به تن، فقط از این جهت است که شخص هواپرست به تن خدمت میکند و نمیداند که همین تن، در واقع دشمن اوست، زیرا او را به ورطه شهوات هلاکبار میکشاند.» شخص هواپرست دشمن را در بیرون از خود میجوید؛ درست مانند فرعون که موسی را در خانه داشت و میپنداشت که واژگون کننده حکومت و سلطنتش بیرون از کاخ و در میان قوم بنیاسرائیل است. و چه زیبا تصویر میکند مولانا آنجا که میگوید: نفس اماره او در خانهْ جسم، عزیز و نازنین شمرده میشود ولی او دیگری را دشمن خود میپندارد و از روی خشم و کینه، دست به دندان میگزد. درحالیکه اگر بر بهیمه نفس امّاره خود لگام ریاضت میزد از تشویش روانی میرهید و دیگر نسبت به کسی بدبین نمیشد.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |